محصول به سبد خرید اضافه شد
0

تحریف تاریخ نتیجه ضعف در اشاعه گفتمان است قابل فهم نبودن روایت دیروز برای جوان امروز

دسته‌بندی: خبرهای تاریخ
تاریخ: 30 آذر 1401
بازدید: 148

[ad_1]

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- وقتی کتاب‌هایی که درباره انقلاب اسلامی و جنگ به چاپ رسیده است، مرور می‌کنیم متوجه می‌شویم مطالب کتاب‌ها و اطلاعات آنها به شکلی نیست که برای جوان امروز جذاب و خواندنی باشد. بر عکس آثاری که آن سوی مرز تهیه و تولید می‌شود، به دلیل روایت جذاب و تصاویر متنوع مورد توجه جوانان قرار می‌گیرد فارغ از این‌که تا چه اندازه درست باشد و بر مستندات تاریخی تکیه کند. امروز جوان ایرانی حوصله ورق زدن کتاب‌های پرحجم تاریخی را ندارد که به زبان دشوار و پیچیده نوشته شدند. جوان دهه 80 دوست دارد تاریخی را ورق بزند و مطالعه کند که با روایت جذاب و پرکششی نوشته شده است و نگاه ایدئولوژیک به رویدادهای تاریخی ندارد. برای این مهم چه اقدامی صورت گرفته است؟ چه کتاب‌هایی نوشته شده و مهم‌تر چه فیلم‌های تاریخی ساخته شده است. اصولا اطلاعات تاریخی درست به جوان امروز ارائه کردند چه جایگاهی در سیاستگذاری‌های فرهنگی کشور دارد؟ چه اندازه سیاستگذاران فرهنگی دغدغه تاریخ دارند و روایت آن برای قشر جوان جامعه؟ در این بحبوحه که جوانان ایرانی به راحتی ردای رفتن می‌پوشند و ترک وطن می‌کنند آموختن و دانستن تاریخ چه فایده‌ای دارد؟ در کتاب‌های درسی تاریخ با چه نگاهی گردآوری و منتشر می‌شود؟ همه این سوال‌ها وقتی مطرح می‌شود که بحث تحریف تاریخ در میان باشد، تاریخ کشوری که پیشینه کهن دارد و از گذشته دور تا به امروز ثبت و ضبط شده است و امروز لنگ لنگان به نسل آینده منتقل می‌شود، نسلی که تاریخ را با عینک دیگری می‌بیند و درک می‌کند. میزگرد «تحریف تاریخ» با حضور حجت‌الاسلام سعید فخرزاده، پژوهشگر تاریخ و مهدی کاموس، پژوهشگر و منتقد ادبی به بررسی ضعف در روایت و استوری‌سازی از تاریخ معاصر پرداخته است که بخش دوم آن را در ادامه می‌خوانید:      

به نظرم روزنامه‌نگار امروز صرفا داده‌ها را جمع می‌کند و نگارش تاریخ در میان نیست!

مهدی کاموس: ببینید در حال حاضر به محضی که داده تولید می‌شود به علت سرعتی که  در جهان داریم مصرف می‌شود، یعنی تبدیل به اطلاعات می‌شود به عبارتی ما از داده به سمت اطلاعات می‌رویم و از اطلاعات به دست آمده سریعا تولید دانش می‌کنیم. شما نگاه کنید هر اتفاقی که می‌افتد یک اصطلاح در ویکی‌پدیا درباره آن ساخته می‌شود، یعنی هر مساله‌ای که شکل می‌گیرد، همین الان اتفاقاتی که روی می‌دهد فقط داده نیست، یعنی مسائل روزی که الان در قرار داریم در ویکی‌پدیا سریع تبدیل به اصطلاحات در دانشنامه‌ای مثل ویکی‌پدیا می‌شود. به عبارتی از دیتا به دانشنامه می‌آید و مصرف می‌شود و جزء استنادات قرار می‌گیرد، یعنی به آن ارجاع می‌دهند. سخنم در این است که به علت عقب ماندن از فناوری نو و عدم توجه به رسانه ما در روایت و استوری خودمان ضعیف هستیم. امروز اینستاگرام روایت و مدیریت احساسات را از کلام به تصویر آورد. اصلا شکل پلتفرم اینستاگرام به گونه‌ای است که شما هر تصویری بگذارید در یک اندازه مشخص به صورت افقی با هشتکی که می‌گذارید در شبکه اجتماعی دیده، خوانده و مصرف می‌شود. در واقع این پلتفرم فرهنگ تصویری را جایگزین فرهنگ نوشتاری در شبکه‌های اجتماعی مجازی کرد. این پلتفرم‌ها بستر روایت را توی تصویر بردند تا جایی که ما توهم واقعیت را به جای واقعیت در درهم تنیدگی انبوه روایت‌ها می‌بینیم. ما در این مساله هم در فناوری و ساخت پلتفرم‌ها به عبارتی در ساختار و عامل مشکل داریم و افرادی که بتوانند در این زمینه کار بکنند، کم توان هستند و به این دلیل نمی‌توانیم استوری خودمان را بسازیم. البته به این شکل نیست که اصلا نتوانیم استوری خودمان را بسازیم، به هر حال اکنون جنگ روایت‌هاست و رسانه‌های تصویری کمک کردند ما به یک نوع خودآگاهی برسیم و به قول گافمن خودبازنمایی بکنیم و خودمان را نشان دهیم به آن شکلی که دلمان می‌خواهد. اما در کنار این نوعی غفلت و جهالت هم ایجاد شده که حالا بحث مجزایی است که بخواهیم درباره آن صحبت کنیم. من بحثم را به این شکل جمع می‌کنم که چرا ما در روایت خودمان کم‌توان هستیم؟ یکی بحث کم‌توانی ما در فناوری‌های نو و دیگری عدم گفتمان‌سازی در برابر جهانی شدن است.

بعد از جنگ سرد و فروپاشی دیوار برلین دو نظریه در تاریخ دنیا مطرح می‌شود که جناب فخرزاده استاد این حوزه هستند، یکی بحث نظریه در واقع پایان تاریخ فوکویاماست که می‌گوید با فروپاشی دیوار برلین ارزش‌های لیبرال دموکراسی بر ارزش‌های سوسیال دموکراسی غلبه کرده و لیبرال دموکراسی نسخه شفابخش همه مسائل است. همه مسائل هم در سازمان ملل متحد حل می‌شود. دیگر تاریخ تمام شد و انسان هم می‌تواند تمام آرزوهایش را با ارزش‌های لیبرال دموکراسی حل کند و به جلو برود. در کنارش یک نظریه مطرح می‌شود و هانتینگتون در 1993 می‌گوید ما برخورد تمدن‌ها را داریم در میان تفکر غربی، آفریقایی، آمریکای لاتین، اسلامی و بودایی. او معتقد بود برخورد تمدن‌ها منجر به نابودی ارزش‌های لیبرال دموکراسی می‌شود. حالا در کنار این دو جریان قوی، ما کجا هستیم؟ ما ارزش‌های انقلاب اسلامی را داریم، این ارزش‌ها در گفتمان مقاومت در دهه اخیر مطرح شده، یعنی مرزهای آن به سمت سوریه، عراق و یمن، شمال آفریقا رفته است. در واقع این برخورد و تقابل گفتمانی نیاز به عامل و ساختار خودش دارد. وقتی عامل و ساختار برای تداوم این اشاعه گفتمانی آماده یا قوی نباشد قطعا به مشکلاتی برمی‌خورد که ما اسم آن را  می‌گذاریم تحریف تاریخ. برای مثال در حال حاضر جنگ یا دفاع مقدس در همه افکار عمومی ما آنچه بازنمایی، انگاره و تصویر شده و حتی سازمان ملل تصویب کرده عراق متجاوز است. اما یک دهه است که شبکه‌های فارسی زبان خارج از ایران تلاش دارند این سوال را جور دیگری مطرح کنند که آغاز جنگ ایران و عراق از سوی کدام کشور بوده است؟ و ذهن‌ها را به هم بریزند و تاریخ دیگری را ثبت کنند.

همچنین درباره پیروزی انقلاب اسلامی این‌که چه قدر مسائل اقتصادی یا بین‌المللی مطرح بوده و نقش کشورهای اروپایی که بدهی‌های سنگین به حکومت پهلوی داشتند چه‌قدر بوده را مطرح می‌کنند و مسائلی از این دست. وقتی مستند 57 در 300 دقیقه در شبکه بی.بی.سی پخش شد و به شکل نرم خبر یک استوری خیلی جذاب و روایت جدیدی از انقلاب 57 مطرح می‌کند. ما در مقابل این مستند چه پاسخی داشتیم؟ جز این‌که جناب فخرزاده در چند جلسه نقد به بررسی این مستند پرداختند، یعنی در همین حد برگزار شد و ما در صدد برنیامدیم که روایتی بسازیم که پاسخی برای این مستند باشد. بعد از آن با توجه به مسائلی که در ضعف گفتمانی ایجاد شده این روایت‌ها برساخت می‌شوند. در کنار چه چیزی برساخت می‌شوند؟ در کنار تبعیض، ناکارآمدی، فساد اداری و… در این میان شبکه بی.بی.سی یک واقعیت شبیه‌سازی شده را روایت می‌کند. اکنون ما با سه ایران روبه‌رو هستیم، اصلا شما چه نیازی به تحریف تاریخ دارید که بپردازیم به تحریف زمان حال. اکنون یک ایران در رسانه داریم؛ ایران در ایران اینترنشنال، ایرانی است که تمام شده است! یک ایران هم در این‌طرف در رسانه‌های خودمان داریم و بعد یک ایران آروزمندانه داریم که انگاره‌ای بر اساس تحلیل‌های آرزومندانه است. نگاه کنید به آن گردهمایی که در برلین انجام ‌شد. قبلا در این قبیل مراسم معمولا چند پرچم بیشتر وجود نداشت اما در این گردهمایی ده‌ها پرچم نمایش داده شد، یعنی اتفاقات موجود ظرفیت آرزو را بالا برده است؛ یعنی چه؟ وقتی می‌بینیم تعداد پرچم‌ها زیاد شده یعنی آنها تحلیل‌های آرزومندانه دارند که مثلا کردستان جدا بشود، خوزستان همین‌طور، سیستان و بلوچستان و خراسان بزرگ تشکیل شود، چون سال‌هاست دو کلان برنامه برای ایران طراحی کرده‌اند. یکی بحث ایران سوخته است و دیگری بحث تجزیه. یعنی زمین سوخته تحویل بدهند مثل سوریه و عراق و دیگری تجزیه که این دو کلان برنامه‌ای است که الان اندیشکده‌های آمریکایی پنجاه سال است که مطرح می‌کنند، یعنی بعد از پایان دوران دفاع مقدس که مهم‌ترین عامل عزت ملی و هویت ملی ماست دنیا متوجه شد که با جنگ نمی‌تواند این انقلاب و مردم را مغلوب بکند و به سمت تئوری‌های دیگر آمد یکی از این تئوری‌ها تجزیه ایران و دیگری در واقع زمین سوخته تحویل دادن ایران است. چنین نگاهی باعث به وجود آمدن ایران آرزومندانه برای آنها شده است، حالا این آرزومندانه که در تفکرات مطرح شده می‌تواند نقطه مقابل هم داشته باشد که ما هم می‌توانیم ایران آرزومندانه داشته باشیم که داریم و یک ایران واقعی هم داریم که کف خیابان است.

حجت‌الاسلام فخرزاده: به این اضافه کنید ایرانی که در رسانه‌های ماست ایرانی که گل و بلبل است. 

مهدی کاموس: اشاره کردم به ایران در رسانه. امروز در تحلیل‌هایی که مطرح می‌شود برای مثال در مسائل نوجوانان. من سال 1380 در روزنامه همشهری بعد خبرگزاری فارس، ایسنا و رسانه‌های مختلف صحبت کردیم که در زمینه نوجوانان عملا از نیمه دوم دهه 60 غفلت کردیم. علتش این بود که از دهه 40 احساس می‌کردیم که برای پیروزی نیاز به تربیت نسل نوجوان داریم برای همین آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله مطهری، دکتر شریعتی، محمدعلی رجایی، باهنر،‌ محمود حکیمی و گلزاده غفوری همه در زمینه کودک و نوجوان کار می‌کنند. اصلا آیت الله بهشتی به این بهانه فهرست کتاب‌های مناسب را برای کودکان و نوجوانان می‌نویسد. بعد عده‌ای از مراجع پول می‌گیرد، برای کودکان کتاب درمی‌آوردند و به چاپ می‌رسانند. در حسینیه ارشاد نمایشگاه کتاب کودک و نوجوان برگزار می‌کنند و آیت الله مطهری «داستان راستان» را برای کودکان می‌نویسد، یعنی عملا انقلابی‌ها و فعالان سیاسی دغدغه رشد و تربیت کودک دارند و برای کودکان و نوجوان کتاب می‌نویسند. در دهه 60 مهم‌ترین وزارتخانه ما آموزش و پرورش است و بیشترین بودجه به آن تعلق می‌گیرد و آموزش و پرورش به شدت مورد توجه است. اما بعد در نیمه دوم دهه 60 وقتی توانستیم گروهک‌ها را سرکوب کنیم و پس از پایان جنگ مطمئن شدیم از نظر قدرت مستقر هستیم و تثبیت شدیم، دیگر نوجوانان را فراموش کردیم و دیگر از دل آموزش و پرورش کمتر نویسنده‌ای بیرون می‌آید، مساله و مشکل حقوق پیدا می‌کند و دیگر تیراژهای صدهزارتایی و خرید کتاب ندارد. بنابراین ماجرا به این شکل پیش می‌رود که کودکان و نوجوانان مورد غفلت می‌گیرند که به آن اشاره شد اما در این بحران که روی داده است نگاه کنید  چه تحلیلی از سوی تحلیلگران ما روی داده است. اکثرا تحلیل آنها بر این است که نوجوان ما تحلیل و دانش ندارد و اهل مطالعه نیست. اما تحلیلی که رهبری انجام داد با این سخنان متفاوت است، رهبری در روز دانش‌آموز می‌فرمایند نوجوان ما هم دانش دارد هم تحلیل. اتفاقا معارضین و معاندین از همین تحلیل او وارد شدند. نگاه کنید ما همین امروز در روایت تاریخ فعلی که هستیم در روایت تاریخ خودمان به علت آن پیش داشته و گفته‌های ذهنی و عدم تسلط به گفتمانی که هست وقایع را نمی‌توانیم خوب تحلیل کنیم. به شکل دیگری تاریخ را روایت می‌کنیم انگار که نوجوانان ما یکسری آدم‌های دنیازده، رفاه‌طلب، باری به هر جهت و بی‌آرمانی هستند که به خیابان ریختند. در حالی که رهبری برعکس این تحلیل را می‌گوید و نوجوان ایرانی را دارای تحلیل و دانش می‌داند و اتفاقا بر این باور است که آینده را همین نوجوان‌ها می‌سازند. اگر ما گفتمان خودمان را خوب نشناسیم نمی‌توانیم استوری خودمان را هم بشناسیم منهای این‌که در فناوری هم مشکلات خودمان را داریم.  

وقتی روایت ما بر اساس اسناد ضعیف می‌شود یا اعتماد بیرونی را جلب نمی‌کند، بحث شهادت‌نامه‌ها پیش می‌آید، یعنی مردم ترجیح می‌دهند رویدادها را از زبان شاهدان عینی بشنوند تا اسناد و مدارک دولتی. به نظرتان شما که سال‌ها با اسناد و مدارک سر و کار داشتید، در زمان فعلی چه اتفاقی افتاده که اسناد و مدارک دیگر وجه سابق را ندارند؟

حجت‌الاسلام سعید فخرزاده: اشاره شد به اتفاقات روز و تاثیر و تاثری که به وجود آمده و این دامنه بحث را خیلی گسترده کرد. ما یکی از بحث‌هایی که در فضای گفتمانی داریم که مطرح هست بخشی از مقبولیتی که شاید بر فرد نسبت به روایت‌های تاریخی پیش بیاید بخش مهمی از آن فهم فرد نسبت به آن روایت. ما کتاب‌های فراوانی نوشتیم؛ کتاب‌های مستندی هم هستند. می‌توانم بگویم 60 درصد واقعیت است و 40 درصد پردازش موضوع. حال فرض کنیم دوستان سپاهی روایت یک عملیات را انجام دادند که ارتش در آن حضور داشته اما روایت حضور ارتش را در آن حذف کردند یا به آنها اشاره نکردند. همچنین ارتش نیز ممکن است روایتی را مطرح کنند که … برای مثال ما درباره بحث آزادی خرمشهر هنوز مساله داریم؛ بچه‌های ارتش می‌گویند ما 35 روز مقاومت و خرمشهر را حفظ کردیم و بچه‌های خرمشهر می‌گویند نقش اصلی را ما ایفا کردیم و ارتشی‌ها در سنگرهایشان بودند. این روایت‌ها ثبت شده و موجود است. در میان نکته بسیار مهمی که وجود دارد وقتی این روای روایتش را بازگویی می‌کرد و ثبت می‌شد زمینه‌های ذهنی و اطلاعات ذهنی این‌که در آن عصر هم‌عصر پدیدآورنده وجود داشت برای مثال جنگ اتفاق می‌افتد و افرادی که در جنگ حضور دارند از یکسری اطلاعات برخودارند و کسانی که پشت جبهه هستند، اطلاعات دیگری دارند.

یادم می‌آید وقتی بخشی از خاطرات صیاد شیرازی را ثبت می‌کردم برای من روایت خیلی جذاب و روشنگری بود، یعنی احساس می‌کردم جزئیات کاملی را گفته و در روایت جزئیات کاملا مشهود است. امروز وقتی با عینک جوان امروز به گفت‌وگویی که با شهید صیاد داشتم نگاه می‌کنم درمی‌یابم که خیلی ابهام دارد و  گفت‌وگو قابل فهم نیست. چرا آن موقع این ابهام را درنمی‌یافتم چون آن موقع من اطلاعاتی در ذهنم بود که وقتی صیاد شیرازی اطلاعاتش را ارائه و گذرا به حوادث اشاره می‌کرد کلاملا برایم مشهود و قابل فهم بود. همین امروز هم روایت صیادشیرازی برایم قابل فهم است. بنابراین یکی از مقبولیت‌ها در این است که روایت دیروز برای جوان امروز قابل فهم باشد و دیگر این‌که اعتقاد و باور مهم است. اعتقاد و باور به این برمی‌گردد که چگونه فردی اعتقاد و باورش درباره گذشته شکل می‌گیرد و این بستگی به داده‌هایی دارد که در طول عمرش می‌گیرد. زمانی خاطرات حائری شیرازی که امام جمعه شیراز بود، ثبت و ضبط می‌کردم او درباره خاطرات کودکی‌اش تعریف می‌کرد و می‌گفت مادرم اهل علم بود و خیلی خوب مدیریت خانه را انجام می‌داد. بعد گفت یکی از کارهایی که انجام می‌داد کار را بین بچه‌ها تقسیم می‌کرد. بعد هر وقت خطایی که از بچه‌ها سرمی‌زد، مثلا دروغ می‌گفت یا غیبت می‌کرد یا کاری انجام می‌داد که با ارزش‌های آن روز خانواده تناقض داشت و خطا محسوب می‌شد. مادر دیگر به او کار نمی‌داد و به او می‌گفت صلاحیت این را نداری که کاری را به عهده بگیری. وقتی من این خاطره را شنیدم یکدفعه متوجه شدم ای داد بیداد، ما در زندگی‌مان درست عکسش را عمل می‌کنیم یعنی فردی که خطا می‌کند بلافاصله به او کار می‌دهیم، یعنی برای مجازات او کار را در نظر می‌گیریم. خب، ببینید از بچگی (از دوران رشد ذهنی من) اطلاعاتی به من داده می‌شود که من نسبت به کار اساسا یک عکس‌العمل منفی دارم. برای مثال نسبت به سربازی صحبت‌هایی می‌شود که اساسا تاثیر منفی دارد اسمش هم هست اجباری. برای همین ذهن فرد جوان وقتی به دوران سربازی می‌رسد وحشت دارد. وقتی پایان سربازی فرامی‌رسد و از آنها سوال می‌کنید آیا سربازی وحشتناک بود؟ جواب می‌دهند آن‌قدر هم ترسناک نبود. خاطرات خوبی هم از آن تعریف می‌کنند. چرا افراد نسبت به این پدیده‌ها و موضوعات عکس‌العمل منفی دارند؟ برای این‌که ذهنیت‌شان را از گذشته ساختند.

ما شروع به تولید کتاب کردیم آن طور که فکر می‌کنم باید تقسیم کار می‌شد اما صورت نگرفت. هر ناشری و موسسه‌ای که کار چاپ کتاب انجام می‌دهد به دلیل آن‌که فرایند تولید کتاب بسیار دشوار است از انتخاب سوژه تا تامین بودجه. در رابطه با تاریخ شفاهی راضی کردن راویان بسیار سخت است، پیاده‌سازی سخنان راوی و پس از آن پیدا کردن مستندات، تنظیم و ویراش آن و نوبت گرفتن برای چاپ است. بالاخره کتاب منتشر می‌شود وقتی کتاب به چاپ رسید، ناشر احساس پایان کار می‌کند. در حالی در زمینه ایجاد معرفت این تازه آغاز یک کار است، چون یک داده تولید شده و این داده باید وارد بازار معرفت و به دانش تبدیل شود. بستری برای انتقال دانش به مخاطب که این اتفاق نمی‌افتد. در میان خیلی از کتاب‌ها به چاپ می‌رسد اما نتوانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند. من سراغ افراد صاحب تخصص رفتم یعنی افرادی که گرایش‌های تخصصی در زمینه تاریخ‌نگاری دارند، گفتم این کتاب را دیدید؟ می‌گویند ندیدیم. چون درباره کتاب اطلاع‌رسانی درست نشده است. بنابراین حتی افراد متخصص هم در فضای مجازی خبر انتشار کتاب در حوزه کار و مطالعاتی خودش را نشنیده چه برسد به این‌که کتاب را ببیند و امکانی برای مطالعه آن فراهم باشد. در زمینه انقلاب اسلامی نزدیک به 9 هزار کتاب تولید شده و نزدیک به 25 هزار کتاب در رابطه با جنگ انتشار یافته است. اما چرا این همه سوال هست؟ برای این‌که فکر رساندن اطلاعات انقلاب و جنگ را به نسل امروز نداشتیم، نسلی که به مشکلات امروز فکر می‌کند. انسان خیلی پیچیده است، بگذارید در این رابطه مثالی بزنم فرد داعشی به خودش بمب می‌بندد و می‌رود تا با انفجار هدفی کاری را انجام دهد. در این میان احساس خوشبختی می‌کند و در عین ثروت و رفاه هست، خودکشی می‌کند چون احساس عذاب می‌کند. نگاه کنید انسان در اوج رفاه و ثروت احساس عذاب و ناامنی می‌کند و فردی که در اوج سختی و نابودی است، احساس آرامش و خوشبختی می‌کند. همه اینها برمی‌گردد به ذهنیت انسان درباره وقایع و حوادث که برایشان شکل گرفته و در واقع به آن نگاه می‌کنند. در شکل‌گیری این ذهنیت‌ها رسانه‌های امروزی که جدید است (و ما شاید آن‌طور که باید و شاید نتوانستیم از آنها بهره بگیریم) نقشی مهم ایفا می‌کنند و قطعا غربی‌ها چون در تولید این رسانه‌ها دست‌اندکار بودند و می‌دانند چگونه یک خبر را با استفاده از این رسانه‌ها به بهترین شکل منتقل کنند.

رسانه‌های امروزی به راحتی می‌توانند نقش روی ذهن آدم‌ها و ایجاد ذهنیت نسبت به پدیده‌های اجتماعی فراهم کنند، وقتی این ذهنیت شکل گرفت آن وقت خیلی راحت نمی‌توان با آن افراد گفت‌وگو کرد، چون افرادی که موضع دارند و نسبت به یک موضوع دارای ذهنیت هستند به راحتی بحث و گفت‌وگو را نمی‌پذیرند. یادم هست در اوایل انقلاب با گروهک‌ها بحث می‌کردیم، وقتی آنها می‌خواستند ما را نقد کنند، در واقع رد نه نقد، می‌گفت مثلا این موضوع. آن موقع دسترسی به اطلاعات خیلی کم بود و ما با تلاش سعی می‌کردیم منبعی به دست بیاوریم که درباره موضوع اطلاعات درست و مفید به ما بدهد از دیگران کمک می‌گرفتیم بعد جواب را پیدا می‌کردیم و به آنها می‌دادیم. می‌گفت از کجا معلوم تو درست می‌گویی؟! من می‌گفتم اگر مرا قبول داری، من تحقیق کردم پس از مطالعه و تحقیق به این پاسخ رسیدم. بعد می‌گفت خب، فرض کن درست باشد پس این یکی چی؟ بنابراین من متوجه شدم این فرد اساسا به دنبال این نیست که جواب بگیرد، بلکه مشکل در این است که می‌خواهد با من مخالفت کند. از من متنفر است و این تنفر را در ایجاد سوال و گرفتن به کار می‌گیرد. لذا مشکل اصلی ما تنها در حوزه تاریخ‌نگاری نیست بلکه اطلاع‌رسانی آن یعنی نزدیک شدن به فهم مخاطب و برقراری ارتباط با مخاطب. امروز رسانه مشترکی میان جوانان امروز و حاکمیت نداریم. به عبارتی چند سال است که این ارتباط قطع شده است. در کجا می‌توانیم با جوانان امروز حرف بزنیم؟ در تنها جایی که می‌توانیم با آنها صحبت کنیم کف خیابان و در میان درگیری‌هاست. جایی دیگری که بخواهیم با هم صحبت کنیم و به تفاهم برسیم و گفت‌وگو کنیم به وجود نیامد شاید آن مباحث کرسی‌های آزاداندیشی مطرح می‌شد، فضایی وجود داشت که افراد دغدغه‌های خودشان را مطرح می‌کردند و ذهنیت‌های خودشان را به بدترین شکل ممکن مطرح می‌کردند و اگر امکانی بود به آنها پاسخ گفته می‌شد. شاید امروز دچار چنین شکاف نسلی فجیع نباشیم که نسبت به یکدیگر آن‌قدر متنفرند که فضای گفت‌وگو بسته شده است. من دیدم در یک جایی دو نفر یکدیگر را نفی می‌کنند بعد صحبت می‌کرد اگر مخالفان خودت را ببینی چه کار می‌کنی؟ گفت اگر او را ببینم تکه پاره می‌کنم. آن یکی هم همین پاسخ را داد. یکدفعه مشخص داد این دو که بحث می‌کنند دو برادر هستند و یکدیگر را دوست دارند و دشمن یکدیگر هم نیستند. اگر در خیلی از اتفاق‌های جامعه ما چنین فضایی فراهم شود خواهید دید که آدم‌ها خیلی به یکدیگر نزدیکند و فاصله‌ای که امروز فراهم می‌کنند به وجود نیامده و این مشکل انتقال است تا تولید اطلاعات.

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

تهران، خیابان شهید مطهری، خیابان شهید محمدحسین علی اکبری، خیابان شهید محمدعلی نقدی، پلاک 23، طبقه 2، واحد 3

تمام حقوق این سایت برای انتشارات آبادبوم محفوظ است 1402.