کشف بخشی از تاریخ فراموش در دوره قاجار انقلاب بزرگی در تاریخنگاری است
[ad_1]
او افزود: تاریخنگاری خداینامهای همان پدیدهای است که گاه پژوهشگران و ایرانشناسان آن را تاریخ ملی یا تاریخ سنتی ایران نامیدهاند. در این تاریخنگاری تاریخ پیشااسکندری ایران با مفاهیم و تعاریف پذیرفته شده در اوستا و دین زرتشتی ارتباط مستقیمی مییابد و در نتیجه و به سبب نیازهای جامعه ایرانی در سده چهارم میلادی سرگذشت مادیها و هخامنشیان را به عمد به فراموشی میسپارد.
استاد تاریخ باستان دانشگاه تهران اظهار کرد: در واقع با شکلگیری، استقرار و گسترش تاریخنگاری خداینامهای، روایت بانیان شرق فلات ایران به واسطه اوستا به عنوان متن دینی رزرتشتی با رویدادهای روزگار اسکندر و جانشیان سردار مقدونی پیوند خورد و تلفیق جدیدی را درباره تاریخ پدید آورد. این ترکیب نو هر چند غیرتاریخی نبود و دریافتی دینی از گذشته ایرانیان بود و در واقع تاریخ مردمان شرق فلات ایران و در واقع بر تاریخ مردمان شرق فلات ایران مبتنی بود و روایت ایرانیان غرب و جنوب ایران را در محاق فراموشی قرار داد.
روزبه زرینکوب گفت: در طول شهریاری ساسانیان تداوم آن نیازها که عصر شاپور ذوالاکتاف آن را پدید آورده بود و نیز قدرتیابی نهاد دین زرتشتی تاریخنگاری خداینامهای را به سنتی اصیل و غیرقابل تغییر تبدیل کرد چنانکه سقوط ساسانیان و ورود اسلام به ایران نتوانست آن را دگرگون کند و ایرانیان در دوره اسلام به تاریخ خود با تاثیرگذاری پیوسته در تاریخنگاری جهان اسلام موجب بقا و توسعه این روایت از تاریخ ایران شدند.
او افزود: افزون بر این به نظر میرسد تحول زبان فارسی از مرحله فارسی باستان به فارسی میانه همچنین به تبع آن غیرقابل استفاده شدن خط میخی فارسی باستان و عدم تداوم این خط سبب شد که بخش مهمی از یادگارهای مکتوب روزگار پیشااسکندری یعنی کتیبههای هخامنشی از یادها برود یا مانند بخش مهمی از بناهای آن روزگار به قلمرو قصص دینی آن هم از نوع تطبیقی وارد شود. مطابقت جمشید پیشدادی با سلیمان نبی مجموعه بناهای عظیم پارسه هخامنشی با نام تختجمشید زنده نگه داشته است.
این پژوهشگر تاریخ باستان بیان کرد: همچنین سازههای دشت مرغاب نیز مشهد مادر سلیمان نامیده شد. چنانکه نامگذاری نقش رستم و کعبه زرتشت نیز از همین مقوله بود. در نتیجه خطوط میخی کتیبههای هخامنشی نیز ساخته دست دیوان تحت امر جمشید یا سلیمان دانسته شد و در زمره تاریخ و تاریخنگاری به شمار نیامد. به این ترتیب تاریخنگاری خداینامهای که پیشدادیان و کیانیان را جانشین مادیان و هخامنشیان کرده بود در دوران اسلامی ایران به حیات خود ادامه داد.
روزبه زرینکوب گفت: از این روست که شاید شناخت دوباره مادی و هخامنشیان را در تاریخ معاصر ایران بتوان به عنوان کشفی بزرگ برای ایرانیان تلقی کرد. در واقع ایرانیان در روزگار قاجاریه از بخشی از تاریخ خود که به کلی به فراموشی سپرده بودند، پرده برداشتند و آن را آشکار کردند. این رویداد در واقع دومین مرحله از تحول تاریخنگاری ایران است. به نظر میرسد که درباره چنین تحول بزرگی که نه تنها در اندیشه مورخان و اهل علم که در ذهن و روح توده مردم شکل گرفت، کمتر سخن گفته شد.
او ادامه داد: این انقلاب بزرگ در تاریخ ایران به ندرت مورد توجه قرار گرفته است. نکته جالب توجه آن است همانگونه که فراموش شدن کتیبههای هخامنشی یکی از اسباب پیدایش مرحله یکم و تحول در تاریخنگاری در دوره ساسانیان بود. آشنایی با این کتیبهها در روزگار معاصر نیز یکی از عوامل ظهور مرحله دوم تحول در تاریخنگاری ایران بود. کشف رمز و قرائت خطی میخی فارسی باستان خود ماجرایی دلانگیز از تلاش مجدانه عدهای از هوشمندان و محققان اهل علم است که تفصیل آن را دیگران گفتهاند.
این عضو هیئت علمی دانشگاه تهران عنوان کرد: اما داستان ما از زمانی آغاز میشود که هنری راولنیسون ضمن تلاشهای خود برای خواندن کتیبههای هخامنشی که از سال 1835 آغاز شده بود سرانجام ترجمه تحریر فارسی باستان کتیبه بیستون را در سال 1845 تنظیم کرد و آن را به مجله انجمن آسیایی پادشاهی در لندن سپرد که در مجلد دهم این مجله در 1847 منتشر شد. هنری راولینسون در همین سال که مطابق 1262ه.ق متن تحریر فارسی باستان کتیبه بیستون را به فارسی ترجمه کرد.
روزبه زرینکوب گفت: متن این کتیبه به همراه مقدمهای از محمدتقی سپهر کاشانی ملقب به لسانالملک در آخرین سال فرمانروایی محمدشاه قاجار به او تقدیم شد. به این ترتیب ایرانیان برای نخستین بار با متن کتیبه داریوش در بیستون آشنا شدند. بدیهی است که ترجمههای انگلیسی و فارسی راولینسون از کتیبه بیستون هنوز نواقصی داشت که میبایست در طی چند دهه آینده برطرف شود.
چرا گیرشمن به سیلک بازگشت؟
مهرداد ملکزاده، عضو هیئت علمی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در ادامه این همایش با اشاره به شخصیت رومن گیرشمن گفت: او بعد از اینکه سالهای 1933 و 1934 در سیلک کار سنگین و مفصل باستانشناسی را انجام داد، دوباره به سیلک بازگشت. او هیچ جا اشاره نکرد چرا به سیلک بازگشت؟
او افزود: گیرشمن زندگی خیلی پیچیده و پرماجرایی داشت و نزد بسیاری از پژوهشگران او یک موسیوی فرانسوی بود اما میدانید در شهر خارکف اوکراین امروزی زاده شده بود. بنابراین این موسیوی روس فرانسوی شده ما در یک خانواده ثروتمند و متمدن یهودی برخاسته بود. گیرشمن در نائره(آتش) جنگ اول جهانی در انقلاب اکتبر روسیه طرف بازنده (روسهای سفید) را گرفت. پس از شکست روسهای سفید از روسهای قرمز به استانبول گریخت.
این باستانشناس اظهار کرد: او تا مدتی در استانبول سرگردان بود تا اینکه به قیصاریه رفت در کشور اسرائیل. مدتی در مزارع اشتراکی قیصاریه کار میکرد، اما این فعالیت روح سودازدهاش را تسلی نمیداد و شبانه با کشتی گریخت و به مارسی رفت. اندکی در فرانسه پریشان احوال بود. به کارهای پست تن داد و حتی کتکخوار کافه شد.
مهرداد ملکزاده گفت: یک روز که ژرژ کنتنو در کافهای که گیرشمن نگهبان آن بود، رفته بود با هم گفتوگویی کرد که در ناصیه این مرد بزرگی دید و او را دعوت کرد به مدرسه لوور برود و دو سال در این مدرسه تحصیل کرد، یعنی بر خلاف آنچه ما میپنداریم لیسانس، فوقلیسانس و دکترا نداشت بلکه فقط دو سال در مدرسه پاریس باستانشناسی آموخت و بعد از آن در چند کاوش باستانشناسی شرکت کرد. بعد از دو سال درس خواندن و یک دوره کارآموزی پس از پایان جنگ جهانی اول برای کاوش باستانی در تپههای لرستان از سوی موزه لوور همراه ژرژ کانتنو شد.
او ادامه داد: گیرشمن در این کاوش باستانی به عنوان دستیار کانتنو برای فراهم کردن مفرغ لرستان برای موزه لوور به غرب ایران آمد. ژرژ کانتنو دندانپزشک بود و در دنیای آشورشناسی بیش از آن که به عنوان یک باستانشناس شناخته شود در حقیقت کتیبهخوان و زبانشناس بود. بعد از آن ژرژ کانتنو، دندانپزشک و گیرشمن تا پیش از حضور در مدرسه لوور، کتکخوار کافه به تپه گیان نهاوند بود و این پروژه پیش از آغاز به نظر شکست خورده میآید.
دیدگاهها