تحریف تاریخ معاصر بیشتر انگیزه سیاسی دارد تاریخ جولانگاه موضعگیریهای سیاسی محققان غیرتاریخی
[ad_1]
تعریف شما از تحریف تاریخ معاصر چیست؟
غلامرضا عزیزی: تصور میکنم دو مولفه در پرسش شما هست که باید به آن بپردازیم؛ نخست اینکه تعریف ما از تاریخ معاصر دقیقا از چه زمانی است؟ دومین موضوع تحریف است. معمولا برای تاریخ معاصر دو دورهبندی داریم برخی معتقدند از دوره صفویه به بعد تاریخ معاصر آغاز میشود. بعضی هم بنا به دلایلی دوره قاجاریه، پس از شکست ایران از روسیه یا بعد از انقلاب مشروطیت را سرآغاز دوران معاصر میدانند و درباره آن صحبت میکنند. من اگر در این جلسه صحبتی عرض میکنم رویکرد سوم را در نظر میگیریم، یعنی من هم انقلاب مشروطه را مبدا تاریخ معاصر میدانم. اما در رابطه با تحریف تاریخ معاصر باید بگویم تحریف یک واژه است که مابهزای بیرونی یکسانی ندارد و مابهزاهای بیرونی آن متفاوتند. تحریف میتواند در یک کار علمی سندنگارانه دیده شود. وقتی فردی تنها اقدام به انتشار قسمتی از یک سند میکند و قسمتی از آن را انتشار نمیدهد، یعنی تحریف انجام داده و قسمتی از واقعیت را از دید خوانندگان و مخاطبانش کنار گذاشته است. معروف است یکی از اسنادی که کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» درباره شیخ فضلالله نوری استفاده کرد، قسمت گزینش شده سند است! یا فرض کنید از اسنادی که در تاریخ استفاده میشود 10 برگ سند وجود دارد که از این 10 برگ 9 سند را کنار میگذارند و در دید خواننده قرار نمیدهند و تنها به انتشار یک برگ اکتفا میکنند و از آن بهره میگیرند، این هم نوعی تحریف تاریخ است. چون من سالها با سند کار کردم و در پژوهشها و تحقیقات متکی به سند بودم، تمام مثالهایم هم با تکیه بر سند است. گاهی در همین تحریف به اسنادی ارجاع میدهند که قابل دسترس و پژوهش برای مخاطب و پژوهشگر دیگری نیست. این هم یک نوع تحریف است اما به نسبت دو نمونه قبلی که ذکر کردم کمرنگتر و به اصطلاح در معرض اتهام کمتری هست که بخواهیم به عنوان تحریف به کار ببریم.
در دو مورد اول، پژوهشگر و محقق، هر کسی که هست عامدانه میخواهد قسمتی از تاریخ را نادیده بگیرد. یعنی میخواهد برداشت خودش از رخداد به عنوان تاریخ ثبت شود. چون ما نگاهی که به تاریخ داریم، از دو منظر داریم؛ از منظر گزارش: آنچه اتفاق افتاده و از منظر تحلیل و تعبیر: چرا اتفاق افتاد؟ یعنی در مورد اینکه یک واقعه چگونه اتفاق افتاد، محققان در اغلب موارد با یکدیگر همعقیده هستند و آنچه که باعث اختلافنظر میشود آنجاست که میخواهیم بگوییم چرا اتفاق افتاد و دستاوردهایش چه بود. در واقع به قول بعضی از بزرگان میخواهیم با صفت و موصوف از واقعه یاد کنیم و مثلا بگوییم این اقدام، اقدامی خیانتآمیز بود یا اقدام وطندوستانه یا هر چیز دیگری. البته اکثر مورخان سعی میکنند از به کار بردن این صفتها حداقل به طور مستقیم خودداری کنند. بنابراین تحریف زمانی اتفاق میافتد که میخواهیم دلیل اتفاق افتادن یک واقعه، دلایل یا نتایجی که از آن برآمده را به طور غیرواقعی جلوه بدهیم و برگردانیم. اینکه تحریف به چه دلیل اتفاق میافتاد؟ ما یک تحریف عامدانه داریم که قرار است قسمتی از تاریخ به هر دلیلی بزرگنمایی یا کوچکنمایی بشود. ابتدای این کار را میتوانیم در تاریخنگاری ایدئولوژیک پهلوی اول ببینیم که بخشی از آن به پهلوی دوم هم کشیده شد. بحث تبلیغ و ترویج ناسیونالیسم افراطی بود. وقتی شما با دید ناسیونالیسم افراطی تاریخ را بازخوانی میکنید مجبور هستید بعضی از قسمتها را بزرگ کنید و برخی را کوچک. در این بازخوانی بخشی از تاریخ گذشته را به نفع تفسیر امروز از گذشته تغییر دهید که میتواند به قصد جاذبه یا دافعه، بزرگنمایی یا کوچکنمایی شود.
مثلا به این صورت که هر چه در دوره قاجار است باید بد نشان داده شود که آن دوران دستاوردی نداشته است و هر نکته مثبتی که هست زیر سوال برود و اگر هم دستاوردی بوده، اتفاقی و غیرمستقیم بوده است. همانطوری که میدانید در دوره باستان هم این تحریف سابقه داشته است. برای همین به نظر میرسد تحریف در تاریخ ایران یک مساله نهادینه شده متکی به سیاستهای روز است به روشنی میتوانید خط این تحریف را از گذشته دنبال کنید و جلو بیایید. در تاریخ ساسانیان تمام آثار مربوط به اشکانیان را عامدانه و آگاهانه برای مشروعیت و تثبیت حکومت دوره خودشان را از بین بردند. این بحث فقط مربوط به ساسانیان نیست، چنانکه در «سیاستنامه» (یا «قابوسنامه»؟) آمده است که حاکمان قبلی خودتان را نفی نکنید، چون این رویه بعدا یک سنت میشود. مشاهده میکنید که تحریف تاریخ دوره قبل، ظاهرا یک سنت و جریان در تاریخ ایران است. به عبارتی اگر اشکانیان نفی میشود این نفی فقط توسط ساسانیان نیست بلکه در دوره رضاشاه نیز که قرار است منارشی او و تفکر شاه شاهان احیا شود، باز هم اشکانیان که مجلس مهستان و مشاورانی داشتند و حکومت به صورت ملوکالطوایفی بود و شاهکها در کشور وجود داشتند، باید دوباره نفی شوند و تقبیح شوند و بر خلاف آن یک دوره ماقبل یعنی شاهان هخامنشی مورد تقدیس قرار بگیرند. بنابراین تحریفهای عامدانهای که در دوره پهلوی اول اتفاق افتاد، برای مشروعیت بخشی و تثبیت وضع موجود روی داد.
علیمحمد طرفداری: من بیشتر مایلم روی وجه عام و به تعبیر فرنگیان public این قضیه تکیه کنم تا موضوع تحریف تاریخ برای عموم مخاطبان این حوزه بیش از پیش محسوس و قابل درک باشد، و این وجه غالب و عام تحریف تاریخ برمیگردد به نوع نگاه غالباً سیاسی مردمان امروزی به رخدادها، حوادث، شخصیتها و تحولات تاریخی به ویژه در تاریخ معاصر به عنوان تاریخی که همچنان در روزگار حاضر زنده است و به گذشته نزدیک جوامع مربوط میشود؛ چه جوامع کنونی در همه جای دنیا با این گذشته نزدیک یا تاریخ معاصر بیشترین قرب و در حقیقت سمپاتی یا حتی ضدیت را دارند، و علت این حب و بغضها به دلیل نزدیک بودن زمان روزگار کنونی به گذشته تاریخی نزدیک است. برای نمونه، حب و بغضهای کنونی جامعه ما نسبت به دوره سلجوقی چه بسا در حد صفر باشد، اما نسبت به دوره پهلوی یا قاجار اینگونه نیست. به این دلیل که تاریخ دوره پهلوی و قاجار جزء تاریخ معاصر و تاریخ نزدیک به روزگار حاضر و به نوعی تاریخ زنده است. بر این مبنا، نکتهای که میخواهم روی آن تکیه کنم موضوعی است که در همه جای دنیا و نزد همه افراد و آدمهایی که تعلقات سیاسی و فرهنگی نسبت به تاریخ جامعه نزدیک خودشان دارند، قابل درک است و نزد آنها عینیت دارد، و غالب افراد یک جامعه با آن و به یک معنا با این مقوله از تحریف تاریخ درگیر هستند؛ و این تلقی از تحریف تاریخ برمیگردد به این که مسائل تاریخی گذشته به صورتی ناگزیر در روزگار حاضر با تعلقات ایدئولوژیک کنونی درگیر میشوند، و این درگیر شدن باعث میشود انواع گوناگونی از قرائت و برداشت نسبت به تاریخ معاصر یا نزدیک از سوی افراد مختلف شکل بگیرد. زمانی که این قرائت به صورت فرایندی طبیعی و ناگزیر شکل میگیرد، صاحب هر قرائت تاریخی، قرائت طرف مقابل خود را تحریف تاریخ میخواند.
اگر به عنوان نمونه به برداشتهای تاریخی جامعه کنونی ایران نگاه کنیم، میبینیم که فیالمثل یک قرائت تاریخی برآمده از یک جریان سیاسی و ایدئولوژیک نسبت به دوره پهلوی داریم که مربوط به جریان سلطنتطلب است، هر چند که در داخل این جریان نیز انواع و اقسام افراد و گروهها میتوانند جای گیرند. نقطه مقابل آن هم جریان ضدسلطنت یا جریان انقلابی است که محصول دوران شکلگیری، پیروزی و ادوار پساانقلاب اسلامی است. اگرچه قاعدتا ما یک تاریخ پهلوی بیشتر نداریم، و تنها یک رضا شاه و یک محمدرضا شاه، یک انقلاب مشروطه، یک نهضت ملی شدن صنعت نفت و یک انقلاب اسلامی و… داریم، و کلاً به هر کجای تاریخ که نگاه کنیم، یک رخداد تاریخی بیشتر نداریم، یعنی دو رضا شاه یا دو انقلاب اسلامی نداریم، اما وقتی وارد قرائتهای تاریخی از این شخصیتها و رویدادها میشویم، شاهد دهها رضا شاه و بل صدها انقلاب اسلامی خواهیم بود! دلیل این امر برمیگردد به همان قرائتهای گوناگون ایدئولوژیک افراد و جریانهای مختلف و همان موضوعی که مدنظرم است. در این حال، صاحب هر قرائتی به صورت صریح یا آشکار یا غیرصریح و پنهان قرائتهای دیگر را متهم به تحریف تاریخ میکند و تنها قرائت و روایت خود را تاریخ صحیح میپندارد.
برای مثال مورخ یا فرد معتقدی که باور یا گرایش دارد به اینکه رضا شاه یک شخصیت ملی، میهنی و برجسته در تاریخ معاصر بود، قرائت مقابل خود را به تحریف تاریخ متهم میکند، و در نگاه او هر کس که باوری جز این داشته باشد، متهم به تحریف تاریخ خواهد شد! زیرا آن شخص بر این باور است که رضا شاه یک شخصیت برجسته ملی بود، و معتقد است که شما نیز باید همین سخن را بگویید و هر سخنی جز این تحریف تاریخ به شمار میآید! نقطه مقابل این نگاه هم همین داستان را دارد، چه در روایت مقابل رضا شاه یک فرد برکشیده توسط بیگانه و استعمار، و فردی دیکتاتور، غارتگر و… بوده، و قرائتی جز این تنها تحریف تاریخ است. (توجه دارید که در این جا مقصود نشان دادن درستی یا نادرستی این دیدگاهها و نقد آنان نیست، و صرفاً نشان دادن معنا و مفهوم تحریف تاریخ در نگاه افراد مختلف دارای دیدگاه سیاسی با ذکر مثال مد نظر است.) لذا صاحب هر دیدگاه میگوید اگر چنین بگویید حقیقت تاریخ را بیان کردید، و هر قرائت، برداشت و بیانی غیر از دیدگاه او عملاً نوعی تحریف تاریخ است. بنابراین ما با یک مقولهای از تحریف تاریخ نزد همگان مواجهایم که اولاً درک چند و چون آن برای همگان میسر است و فهم آن محل بحث، چالش و جدلی نخواهد بود، و ثانیاً نزد همگان عمومیت و به اصطلاح فراگیری دارد، و همگان با آن مواجهاند؛ موضوعی که البته عامل فراموشی عامدانه در تاریخ نیز به شمار میرود.
برای تبیین بهتر این موضوع، کافی است به هر کجا و هر فردی که مایلیم نگاه کنیم؛ از فرد عادی تا فرد سیاسی یا دانشگاهی و جز آن، و میبینیم که افراد بر حسب علایق سیاسی، تاریخی و یا تعلقات خود نسبت به جامعه نزدیک، کنونی یا گذشته دورشان نگاه میکنند، و خودآگاه یا ناخودآگاه به یک گرایش تاریخی و ایدئولوژیک باور دارند، و در نهایت در نگاهشان یک وجهی از قرائتهای تاریخی گوناگون بر سایرین غلبه دارد. در این حالت، افراد به صورت طبیعی قرائتهای دیگر به ویژه قرائتهای مغایر با دیدگاه خود را نوعی تحریف تاریخ میپندارند. بنابراین همگان به یک معنا معتقد به تحریف تاریخاند، اما کدام تاریخ؟ تاریخی که خلاف آن چه آنها باور دارند را روایت میکند! بر این مبنا، اساساً نمیتوان فردی را متصور شد که به دو نوع قرائت از یک تاریخ مشخص باور داشته باشد، یعنی به عنوان مثال هم رضا شاه را شخصیتی ملی بداند، و هم شخصیتی ضدملی، زیرا این دو باور و نگاه متضاد با هم قابل جمع نیستند. لذا ما بین مثلاً این دو قرائت حدوسطی نمیتوانیم داشته باشیم و مادامی که فردی بخواهد به یکی از این دو قرائت گرایش پیدا کند، طبیعتا گرایش مقابلش به صورت خودآگاه و ناخودآگاه تاریخی دروغین و تحریف شده جلوه میکند.
به این ترتیب، میبینیم که مباحث تاریخی گاه با مسائل سیاسی نیز مربوط یا درگیر میشوند و طبعاً قضاوتها و برداشتهای تاریخی به صورت ناگزیر شکل و شمایل سیاسی نیز پیدا میکنند، یعنی به عنوان مثال بعضی جریانهای سیاسی میگویند هر چه جمهوری اسلامی درباره رضا شاه گفته است، دروغ بوده، زیرا جمهوری اسلامی دشمن رضا شاه است و سعی میکند تاریخ را برای مردم کشور تحریف کند. در نقطه مقابل جمهوری اسلامی نیز هواداران سلطنت را متهم میکند که این سخن درباره شما صادق است، یعنی شما دست به تحریف تاریخ میزنید. چون شما هوادار یک جریان سیاسی شکست خورده در تاریخ خاص هستید و مایلید آن جریان سیاسی ناکام را برحق نشان دهید. بنابراین از طریق تحریف تاریخ سعی میکنید که ذهن مخاطب عام جامعه را با اشکال مختلف از روایت تاریخ به صورت کتاب، فیلم مستند، داستان یا هر چیز دیگری به این سمت و سو هدایت کنید که بپذیرد روایت ساختگی شما تاریخ صحیح و واقعی است، و این عملاً یعنی تحریف تاریخ. به گمانم این تلقی عام از تحریف تاریخ، با مثالهایی که آوردم، برای همگان ملموس و قابل درک است.
آیا میتوانیم درباره یک شخصیت سیاسی این گونه فکر کنیم که فردی وابسته یا به گفته شما برکشیده استعمار باشد، اما زمانی که به عرصه سیاست و قدرت وارد میشود، به دلیل گرایشهای ناسیونالیستی یا وطنخواهانه کارهایی را برای رشد کشور انجام میدهد؟ در آن صورت آیا نمیتوانیم نگاه ابتدایی خود را تغییر دهیم و سیاستمداری را بنگریم که دیگر وابستگی به بیگانه ندارد؟
علیمحمد طرفداری: این برداشتی را که شما بدان اشاره کردید نیز یکی از صدها دیدگاهی است که من تلویحاً به آنها اشاره کردم که وجود دارند، اما باز هم در تعریف ما فرقی ایجاد نمیکند. اگر شما قائل به این باشید که تاریخ آن روایتی است که شما راوی آن هستید، مخالفان شما را متهم خواهند کرد که این قرائت شما آن واقعیتی نیست که در تاریخ روی داده است. لذا باز هم به نقطه اول برمیگردیم. مهم نیست کدام گرایش احتمالاً یا قطعاً درست است. چون اگر چنین بود، دیگر بحثی پیش نمیآمد و همه روی یک موضوع توافق میکردند. این گستردگی و تعدد دیدگاهها و قرائتهایی که از تاریخ که داریم، به دلیل آن است که قرائتهای متفاوتی از تاریخ بر مبنای احتمالات یا تعلقات سیاسی شکل گرفته، و مسائل تاریخی با نگاههای سیاسی بسیار عجین شدهاند، چه به صورت خودآگاه و چه به شکل ناخودآگاه. و این عجین شدن باعث شده که قضاوتهای تاریخی ما نیز تغییر پیدا کرده و متعدد باشند. برای مثال اگر من جهان غرب را سمبل پیشرفت، علم و دانش بشر و مرحله غایی از تکامل و تمدن بشری بدانم، یک قرائت تاریخی نسبت بدان دارم، و اگر هم جهان غرب را مظهر استعماری بدانم که مثلاً قاره آفریقا را به بردگی کشاند، قرائت تاریخی دیگری خواهم داشت. البته این قرائت به میزان دانش و آگاهی من بازمی گردد، و طبعاً هر چه این دانش و آگاهی وسیعتر، گستردهتر و تعلقات سیاسی من کمتر باشد، به واقعیت رخ داده در تایخ نیز نزدیکتر خواهم شد. اما به هر حال لزوماً همگان دانش و آگاهی که اهل تاریخ به صورت فراگیر دارند را ندارند.
بنابراین دادههایی که در طول زندگی از طریق مطالعه، رسانههای جمعی مانند سینما و تلویزیون و روزنامه وارد ذهنشان میشوند، و به اشکال مختلف دانش عمومی افراد را شکل میدهند، نوعی از قرائت تاریخی را در ذهن عموم مردم پدید میآورند. یعنی ما اگر اکنون به عنوان مثال از کسی بپرسیم نظرت راجع به آمریکا چیست؟ پاسخ او هر چه باشد، برآمده از تاریخ و دادههای برگرفته از گذشته در ذهن اوست، و از این منظر پاسخ او چیزی جز تاریخ نیست. زیرا برداشت همه ما از مثلاً آمریکا به گذشته برمیگردد، و آن گذشته تعریف کنونی ما از آمریکا را شکل میدهد، زیرا آمریکا یک موجودیت خلقالساعهای نیست که بگوییم نمیدانیم آمریکا چیست؟ ما آمریکا را میشناسیم چون عقبه تاریخی دارد و ما بر اساس پیشینه ذهنیمان از آمریکا، آن را داوری میکنیم؛ در واقع ما هر فرد، پدیده و جامعه انسانی را براساس پیشنیه آن داوری میکنیم. طبعاً این پیشینه وقتی با تعلقات سیاسی ما عجین و همسو بشود، قرائت تاریخی ما نیز به همان نسبت تغییر میکند. ضمن این که ما گاهی اوقات از بعد موضعگیری سیاسی وارد مسائل تاریخی میشویم، یعنی خود تاریخ لزوماً برایمان موضوعیت ندارد، بلکه به واسطه موضعگیری سیاسی که داریم به تاریخ رجوع میکنیم. مثلا آثار و موضعگیریهای دکتر صادق زیباکلام درباره رضا شاه یا رژیم صهیونیستی اسرائیل به اعتقاد من در این دسته جای میگیرند. اگر به مقدمه بعضی از کتابهای چالشبرانگیز ایشان نگاه کنید، به وضوح و صراحت این موضوع را در مییابید. به عبارت روشن زیباکلام نمیگوید که من یک سئوال تاریخی داشتم و به واسطه آن سئوال تاریخی سراغ این موضوع رفتم تا دریابم مثلاً عملکرد سلطان سنجر سلجوقی یا رضا شاه به چه شکل بوده است؟
بلکه ایشان میگوید از ابتدای انقلاب تا کنون جمهوری اسلامی درباره رضا شاه این سخن را گفته و… اما من به این نتیجه رسیدم صحبتهای جمهوری اسلامی درباره او درست نیست و بر اساس پژوهشی کردم حالا میگویم رضا شاه این گونه بوده است. یا در کتابی که به موضوع اسرائیل اختصاص دارد، نیز ایشان همین نگاه را دارند. وقتی مقدمه کتاب را میخوانید زیباکلام به این موضوع میپردازد که جمهوری اسلامی درباره اسرائیل چنین و چنان گفته است، من تا دیروز تصور میکردم جمهوری اسلامی درست میگوید، اما امروز خودم مطالعه کردم و به این نتایج رسیدم. این دو نمونه از آثار زیباکلام که در هر دو مقدمهاش دلیل پژوهش یکسان است، نشان میدهند که این پژوهشگر و محقق بر اساس یک پرسش تاریخی سراغ موضوع نرفته است، بلکه به واسطه موضعگیرهای سیاسی خود نسبت به جمهوری اسلامی به پژوهش آن هم درباره دو موضوع چالشبرانگیز از منظر نگاه رسمی نظام جمهوری اسلامی پرداخته است. به عبارت دقیقتر، ایشان بر اساس موضعگیری سیاسی خود طی سالهای اخیر به بازخوانی یا بازتعریف و نقد نگاه جمهوری اسلامی از تاریخ رفته و خروجی آن شده است کتابهای «رضا شاه» یا «اسرائیل» که به طور مشخص پاسخ به دعاوی نظام جمهوری اسلامی درباره این موضوعها هستند، نه پاسخ صرف به پرسشهای تاریخی موجود در جامعه یا در ذهن یک محقق. از این نمونهها البته فراوان است، و در هر کجای دنیا به جریانهای سیاسی مربوط به ایران نگاه بکنید، یا حتی به افراد غیرایرانی فعال در حوزه ایرانشناسی بنگرید، تحلیلها، قضاوتها و برداشتهایی را میبیند که متاثر از رویکردهای سیاسی جهان غرب نسبت به مسائل داخلی ایران است. بنابراین همچنان می توانیم ببینیم که یک وجه موضوع تحریف تاریخ به صورت ناگزیر و خیلی روشن و آشکار برمیگردد به موضعگیرهای سیاسی افرادی که لزوماً محقق تاریخ نیستند، اما به تاریخ رجوع میکنند برای اثبات موضعگیری سیاسی خود یا نقد موضعگیریهای سیاسی رقیب و مغایر.
در سخنان جناب طرفداری نگاه سیاسی تاثیر عمدهای در تحریف تاریخ دارد آیا به نظر شما هم نگاه یا موضعگیری سیاسی تاثیر پررنگی در تحریف تاریخ معاصر به جا گذاشته است؟
غلامرضا عزیزی: فرمایش ایشان دقیق است. بگذارید سخن ناتمام را کامل کنم. طبق آنچه که اشاره شد ما طی تاریخ ایران تحریف را مشاهده کردیم و دلیل تحریف تاریخ طی تمام ادواری که گذشت به اصطلاح کوبیدن رژیم پیشین به منظور تثبیت وضعیت کنونی در مشروعیتبخشی به حاکم کنونی. شما در کل تاریخ ایران این رویکرد را میبینید. اما این فقط در یک قسمت یعنی تحریف تاریخ معاصر فقط مربوط به ایران نمیشود. در تمام دنیا تاریخ معاصر تحریف میشود به ویژه در تاریخ دبیرستان، در سطح دانشگاه تحریف تاریخ کمتر است، چون اشاره شد در دانشگاه برای یک نفر که رسما تاریخ میخواند و رشته تحصیلیاش تاریخ است کتابها و منابع بیشتر، روشهای مطالعه، نقد و بررسی را یاد میگیرد که بتواند سره را از ناسره تشخیص دهد. الزاما همیشه دیدگاه ایدئولوژیک پشت سر افراد نیست، یعنی بعضی بدون دیدگاه ایدئولوژیک نگاه میکنند، شاید دلبستگی و وابستگی به یک چیزی داشته باشند اما آن گرایش الزاما مثلا دیدگاه مارکسیستی نیست که شما مجبور شوید همه چیز را دریچه ماتریالیسم تاریخی نگاه و بر همان اساس توجیه کنید. حالا به این توجیه برمیگردم. بنابراین در تاریخ معاصر در تمام دنیا تحریف رخ میدهد به ویژه در سطح جامعه و متون آموزشی.
شاید هفت هشت سال پیش بود که در ایبنا کتاب «دروغهایی که معلمم به من آموخت» نوشته جیمز لوون با ترجمه اسماعیل امینی نقد و بررسی شد. این کتاب درباره تحریف کتب درسی تاریخ در آمریکاست. وقتی به ایران نگاه میکنیم (با کسب اجازه از مقامات محترم وزارت آموزش و پرورش) کتاب تاریخ به ویژه تاریخ معاصر بعد از انقلاب بیشترین تغییر را در میان کتابهای درسی داشته، یعنی مدام به روز شده است. اگر وزیری دیروز خوب بوده، امروز بد شده است، کتاب تاریخ دبیرستان چون مطلبی مربوط به وزیر داشته، تغییر پیدا کرده است. چنین رویکردی در کتاب تاریخ دبیرستان کشور ما وجود دارد. انگلیسیها یک ضربالمثل دارند نمیتوان به طور نسبی حامله بود، آدم یا آبستن هست یا نیست! یعنی همه چیز که نسبی نیست. بالاخره یک واقعیتی اتفاق افتاده، درست است که بنا بر عقاید و سلایق خودم مطلبی را بازخوانی و نظر عقیده دکتر… که یک نگاه دیگر دارد به نظرم تحریف میرسد، اما نفر سومی که در اینجا نشسته است باید ابزار و مدارکی داشته باشد که میان این دو دیدگاه ببینید کدام دیدگاه به آنچه اتفاق افتاده، نزدیکتر است. برای چه اصطلاح تاریخنگاری رسمی در تمام دنیا وجود دارد؟ عبارت تاریخنگاری رسمی یعنی دیدگاه و تفسیر حکومت برقرار کنونی نسبت به گذشته است، دیدگاه به گذشته نه برای آنانکه رفتند بلکه دیدگاه به گذشته برای توجیه حال و رفتن به سمت آینده؛ که در تمام دنیا همین رویکرد وجود دارد که به آن تاریخنگاری رسمی میگویند و منحصر به امروز و دیروز نیست. قبلا نامش تاریخنگاری درباری بود و واقعهنگاری و واقعهنویسی. مرحوم اخوان ثالث شعری درباره تاریخ دارد این دبیر گیج و گول و کوردل تاریخ/ تا مُذهب دفترش را گاه گه میخواست/ با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید/ رعشه می افتادش اندر دست … در این شعر میگوید هان کجایی ای عموی مهربان بنویس/ اشاره به هم وقایعنویس درباری دارد. لذا جنبهای از تاریخنگاری در گذشته هم واقعهنگاری درباری بوده هر آنچه که سلطان، شاه و قدرت حاکمه میگفته باید در تاریخ بیاید. خوبی که در دوران معاصر وجود دارد، تکثیر دانش و دانشمندان و عالمانی است که توانستند از این دیدگاه رسمی گذر کنند.
اشاره کردم به تالیف کتابهای درسی به ویژه تاریخ در دوره رضاشاه و محمدرضاشاه که عناصر و مولفههای تحریف تاریخ گذشته در آن انجام میگیرد با نیت توسعه ناسیونالیسم افراطی (میهنپرستی، نه مهیندوستی) که از مولفههایش سکولار بودن، دینستیزی، عربستیزی و تبلیغ شاهی و شاهنشاهی است. در عین اینکه باید بگویم تحریف تنها از سوی حکومتها صورت نمیگیرد. دکتر طرفداری اشاره کردند که افرادی خارج از حکومتها هستند حتی بر له یا علیه حکومتها کار میکنند چنانکه شما در تاریخنگاری حزبی به کرات و روشنی بحث تحریف تاریخ را مشاهده میکنید. اگر اشتباه نکنم نخستین بار در تاریخ ایران حزب توده شروع به تاریخنگاری اجتماعی کرد یعنی تاریخ را با دیدگاه اجتماعی و البته ماتریالیستی (کمونیستی) خودش کار کرد. اما در این تاریخنگاری انواع و اقسام تحریفهای حساب شده را مشاهده میکنید. عرض من از تحریف عامدانه این بود که در چنین تحریفهایی عمدا رخدادهایی در تاریخ نادیده انگاشته میشود تا بتواند به نفع یک جریان کار کرد. عرض کردم اینکه چگونه بعدا میشود سراغ آن رفت بحث دیگری است. ویژگی دیگری که در تاریخنگاری تحریف شده یا رسمی میتوان به آن اشاره کرد که در آن تحلیل و تشریح نمیبینید اما جای اصلی علتیابی و تحلیل را توجیه میگیرد. به عبارتی سعی میکنند با توجیه اقداماتی که صورت گرفته است نگاه و دیدگاه خودشان را غالب کنند. در تاریخنگاری رسمی یا ایدئولوژیک مانند تاریخنویسی حزبی مشاهده میکنید رسما و عامدانه به سوی تحریف تاریخ قدم برمیدارند. دکتر طرفداری درباره رویکرد تحریف صحبت کردند.
دیدگاهها